اتمام حجت قرآن در برابر شکاکان دعوت اسلام
«و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا»(۱): اگر شما در شک و تردید هستید از آنچه که ما بر بندهی خود نازل کردیم:
اینجا در عبارت عبدنا یک لطفی هست و آن اینکه در دو آیه قبل، رابطهی دعوت با عبودیت است.
«یا ایها الناس اعبدوا ربکم.»(۲) عبودیت کنید پروردگارتان را، گویی این سؤال پیش میآید که عبودت چگونه چیزی است؟ و عبد خدا چه انسانی است؟ آنوقت نمونهی عینی نشان داده میشود: «نزلنا علی عبدنا». عبد یعنی همین کسی که اکنون در مقابل چشم شماست، تجسد و تجسم عبودیت همین کسی است که دارد این آیات را از سوی ما برای شما فرو میخواند. (وجود مقدس پیغمبر). «عبدنا» در حقیقت اشاره به این است که دعوت ما را که قبلاً گفتیم «اعبدوا ربکم» عبودیت کنید خدای خود را، یعنی حرکت کنید به سمت آن جایگاهی که این انسان والا و برجسته و شجاع به امانت و به صداقت و پاکی و زیبائیهای معنوی در آن قرار دارد که در دو آیه قبل گفتم:
«اعبدوا ربکم» مصداق عینی عبد را دارد، یعنی این چنین بشوید. البته اینکه میگوید: «عبدنا» و بنده را به خودش نسبت میدهد، نوعی لطف الهی را به پیغمبر نشان میدهد و این عبارت «عبدنا» در تعبیر قرآن باز هم در مورد داوود و در مورد ایوب و شاید در مورد زکریا هم هست، مثل «عبدنا ایوب»(۳) و «عبدنا داوود»(۴) که آنجا اسمشان آورده شده، اما اینجا که اسم نیاورده ممکن است مراد همین پیغمبری باشد که در منظر و پیش روی شماست که یک خصوصیت و یک التفات، و رحمت، و حجت الهی را به بندهی برگزیدهاش نشان میدهد.
پس اگر شما در شک هستید از آنچه که ما بر این بندهی خودمان که در مقابل شماست نازل کردیم، راه برطرف شدن شک این است که میگوئیم:
«فأتوا بسورةٍ من مثله»، یک سوره از قبیل همین که ما بر او فرو فرستادیم شما بیاورید، که عرض کردیم: معنایش این نیست که اگر یک آدم عامی باشد که هیچ سخنوری نمیداند او هم برود خودش را بیاورد تا اگر نتوانست، بیاید تسلیم شود. بلکه به آن معناست که آن آدم عامی غیر سخنور مراجعه کند به آن کسی که میتواند، کما اینکه آن روز بزرگترین فصحای عرب وجود داشتند و منکر قرآن بودند، وقتی در مقابل این آیات قرار گرفتند عاجز ماندند، که اگر واقعاً توانایی داشتند چند آیه و چند سوره میآوردند به همین شکل ارائه میکردند و میگفتند شما دارید با همین چیزها مردم را دعوت میکنید، اما نه فقط نتوانستند این کار را بکنند، بلکه مقابل این درخشش و دعوت نو که دلها را، مخصوصاً دلهای جوانهای پاکدل و پاک طینت را که تعصبات در آنها کمتر بود بسوی خود جذب میکرد، آنچنان درماندند که مجبور شدند در مقابل نفوذ دعوت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) به زور متوسل بشوند و در ایام حج، مسافرینی که میآمدند مکه برای مراسم حج جاهلی و نه توحیدی، برای اینکه آنها به سخن پیغمبر گوش نکنند میرفتند بیخ گوششان میگفتند این آدم خطرناک و چنین و چنان است به حرفش گوش نکنید، که اینکه نشانهی درماندگی آنها بود.
پس این سخن قرآنی به طور کامل و روشن دارد با اینها تحدّی میکند، که البته نسبت به کسانی که شک دارند اتمام حجت است و تحدّی در مقابل دشمنان عنود و کسانی است که صادقانه برخورد نمیکنند و واقعاً لجاجت دارند، ولذا نسبت به همه تحدّی نیست، بلکه نسبت به کسانی که واقعاً شک دارند و میخواهند مطلب برایشان روشن بشود اتمام حجت است. یعنی حجت را بر اینها تمام میکند و میگوید: این راه است. از این راه بروید تا شکتان برطرف بشود. «فاتوا بسورة من مثله» اگر رفتید این سوره را تهیه کردید و آوردید و میخواهید مقایسه کنید، ما نمیگوئیم بیاید از ما شهادت و داوری بطلبید، البته خدا بهترین گواهان است. آیهی قرآن در جای دیگر میگوید:
«قل الله شهید بینی و بینکم»(۵) خدا گواه است بین ما و شما، اما شما خدا را به شهادت قبول ندارید، چون اگر شهادت خدا راقبول داشتید سخن خدا را در همین آیات الهی میشنیدید و میفهمیدید. بروید شهدای خودتان را که غیر از خدا دارید بیاورید تا قضاوت کنند. ببینیم آنها چه میگویند؟. «و ادعوا شهداءکم من دونالله ان کنتم صادقین»: اگر راست میگوئید که ما شک داریم و نمیدانید چکار بکنید، اما اگر چنانچه دچار لجاج و عناد هستید آن مطلب دیگری است. و حالا، «فان لم تفعلوا و لن تفعلوا»(۶): پس اگر این کار را انجام ندادید، یعنی نتوانستید اینکار را بکنید که هرگز نخواهید کرد: «فاتقوا النار التی وقودها الناس و الحجارة» نتوانستید اینکار را بکنید که هرگز نخواهید کرد: «فاتقوا النار التی وقودها الناس و الحجارة»: پس دیگر بر حذر باشید از آتش دوزخ الهی که انسانهای لجوج و عنود در این دوزخ دچار خواهند شد.