تحقیر توده مردم، خصوصیت منافقین
«واذا قیل لهم امنواکما امن الناس قالوا انؤمن کما آمن السفهاء».(۱) و چون به آنان گفته شود ایمان آورید، چنانکه مردم ایمان آوردهاند میگویند: آیا ایمان بیاوریم چنانکه نابخردان ایمان آوردهاند؟
«الا انهم هم السفهاء ولکن لایعلمون»(۲).: آگاه باشید آنان خود نابخردند. ولی نمیفهمند یا نمیدانند. این هم باز یک خصوصیت دیگر است، یعنی خودبزرگ بینی و تودهی مردم را نابخرد بحساب آوردن و تحقیر قشرهای مردم که این، هم آنروز، و هم در همهی اعصار تطبیق میکند با کسانی که از اندکی دانش و معرفت برخوردارند چه روشنفکر دینی چه روشنفکر غیر دینی، به مردم با نظر تحقیر نگاه میکند و ما در جامعهی خودمان از این قبیل داشتیم و همچنان متأسفانه هنوز هم داریم، وقتی به این تودههای مردم که با عشق و اخلاص برای دفاع به جبهههای جنگ میشتابند نگاه میکند اینها را تحقیر میکند، به مراسم مردم و به باورهای مردم با نظر تحقیر نگاه میکند، اگر به او گفته بشود: چرا شما در جمع مردم وارد نمیشوید و چرا با آنها هم آوا و هماهنگ و همگام نمیشوید؟ میگوید: آیا من با اینها هم آوا بشوم؟! ملت را و تودههای مردم را نابخرد میداند! در حالی که ممکن است تودههای مردم بیسواد، یا احساساتی باشند، اما نابخرد نیستند و در همهی ادوار همهی کارهای بزرگ که حاکی از عزم و ارادهی ملی بوده، بدست تودههای مردم انجام گرفته، همانطور که ما در انقلاب خودمان دیدیم مردم جلوتر از روشنفکران و صاحبان داعیه حرکت میکنند. البته اینجا منظورم از روشنفکر فقط روشنفکر فکلی نیست بلکه همهی کسانی که نوعی با کتاب و با فکر و با فرهنگ ارتباط و سروکار دارند که در بینشان هم عمامهای، هم روشنفکر فکلی و هم آدمهای اهل کتاب و اهل معرفت، استاد، دانشجو و غیر و ذالک، هم آنروز بوده و هم امروز هست.
شما ببینید هم اکنون در داخل سرزمینهای اشغالی فلسطین آن کسانی که دارند مقاومت میکنند چه کسانی هستند؟ آحاد تودههای مردم که البته در بینشان افراد با فرهنگ و با فکر و عالم دینی و عالم غیر دینی هم وجود دارد، اما همان چیزی را که روشنفکر میخواهد بفهمد، آن زن بیسواد خانهدار که هیچ درسی هم نخوانده آنرا احساس کرد و از خانه آمد بیرون، جوانش هم داد، که اگر اینرا عمیقاً درک نمیکرد جوانش را نمیفرستاد، شما مشاهده کردید در همین مقاومت عمومی مردممان در جنگ که از اقصی نقاط روستاهای کشور، یک عدهای حرکت کردند آمدند ممکن است وقتی با او روبرو میشود ببیند که او سواد و معلوماتی هم ندارد، اما یک نکتهای را به روشنی و وضوح درک کرده است و آن اینکه امروز روزی است که هرکس باید تن و جان خود در راه این آرمان عمومی به دفاع برخیزد، این را او درک کرده، یعنی این از جمله مصداقهای حکمت است، حکمتی که متأسفانه درس خواندهها آنرا کمتر میفهمند و در عمل وارد نمیشوند. من در این زمینه بعضی از روشنفکرها را دیدهام که در تصورات هنری خودشان مطلب را درک کردهاند و حتی گنجاندهاند لکن نتوانستند با مردم حرکت کنند. قبل از انقلاب من یک نمایشنامهای مال یکی از این نمایشنامه نویسهای ایرانی دیدم که نمیخواهم اسم نویسندهاش را بگویم اشاره هم نمیخواهم بکنم. این نمایشنامه نقش روشنفکر را نشان داده بود که در عمل پشت سر مردم قرار میگیرد (یعنی همان مردمی که بینش او را ندارند) این شخص مذهبی نبود، غیر مذهبی و اتفاقاً ضد انقلاب هم بود. لکن این حقیقت را درک کرده بود. بهرحال همین آدم منافق که الان سینهاش را سپر کرده در مقابل جریان حق ایستاده همانطور که گفتیم: آن وقتی که با دل خودش خلوت کند حقیقت را پیدا میکند، حتی آن وقتی که پای منافع شخصیاش در میان نباشد ممکن است حقیقت را بر زبان هم بیاورد. و این شخص درست تصویر کرده بود. در یک وقتی که حالا پای منافعی هم در میان نبود و مسئلهای نبود، روشنفکر چیزی را که عامهی مردم نمیبینند میبیند، چون بالاخره روشنفکر است و اطلاعات و معلوماتی دارد، بینشی دارد که عامه مردم ممکن است از آن محروم باشند، اما آنچه را که میبیند، براساس آن و به اقتضای او گام بر نمیدارد و عامهی مردم ممکن است این حرف را که از او بشنوند وقتی در دلشان جایگزین شد، براساس او احساس میکنند که باید حرکت کنند و میفهمند اینجا جای حرکت کردن است، که این درک صحیح و هوشمندی واقعی است. لهذا نابخردی از آنِ کسی است که این نکته را درک نمیکند و بنابراین: او مردم را تحقیر میکند.
«قالوا انؤمن کما امن السفهاء»: او که مردم را تحقیر میکند بر اثر دلبستگی نفسانی و تعصبها نتوانسته آن حقیقتی را که مردم درک کردند درک بکند. خود را از آنها برتر فرض میکند و در رتبهی بالاتری میگذارد، اما در حقیقت اشتباه میکند. قرآن میگوید:
«الا انهم هم السفهاء ولکن لایعلمون»: اینها خودشان نابخردند اما نمیدانند و حقیقت هم همین است. این هم یک بخش دیگری از ترسیم چهرهی منافق بود که در این آیات خواندیم و لازم است این مطالبی را که گفته میشود فکر کنید و کاری کنید که در ذهنتان عمق پیدا کند. بسیاری از مطالب هست که الفاظ توانایی بیان آنها را ندارند، ولذا در قالب الفاظی بیان میشود که بعد شما باید در آن الفاظ تعمق و تأمل کنید و به عمق مطلب برسید، بخصوص آیات مربوط به نفاق در این بخش از قرآن، یعنی اول سوره بقره، همانطور که عرض کردم، اشاره است به یک جریانی که آنروز مسلمانها با آن جریان مواجه بودند و امروز هم، ما در داخل کشور با آن مواجهیم و در کشورهای اسلامی هم عیناً همین جریان امروز هست یعنی هر جایی که حرکت اسلامی کم و بیش بوجود آمده، مثلاً در کشورهای اسلامی شمال افریقا همین جریان و خصوصیات را عیناً در آنجا مشاهده میکنید، حالا شاید مطبوعات و مطالب و نوشتههایشان را که دست شما به آنها نمیرسد یا خیلی کم میرسد مابیشتر اینها را میبینیم که عیناً وجود دارد، یعنی برای صفبندی و مقابله کردن با جریان حق، صدها شیوه برگزیده میشود، و همهی این شیوهها همان فسادی است که در اینجا آمده: «لا تفسدوا فی الارض»: و یکی از این شیوهها همین تحقیر مردم و تحقیر مؤمنین است و آنها را در سطح پائینتری از معرفت انگاشتن و آنها را رد کردن.