جوهرِ شعر، زندگیست
حق این است که آن همه فضل و تسلّط بر ادبِ عرب و عجم و احاطهٔ بر تاریخ و فرهنگ اسلامی و فخامتِ الفاظ و ترکیب نتوانسته است شعرِ ادیبالممالک را در حدّ شعرِ عارف و عشقیِ «بیسواد» در طول این صد سال در میان دوستدارانِ شعر استمرارِ حضور بخشد و این خود نشاندهندهٔ این حقیقت بزرگ تاریخ ادب است که جوهرِ شعر، زندگی است و ساخت و صورتها وقتی استمرار خواهند یافت که در خدمتِ زندگی باشند و علّت اینکه ادیبالممالک با همهٔ جلالتِ قدر و پایگاهِ رفیعش در ادبِ عرب و عجم نتوانسته حضورِ شعری خود را در میان نسلهای پیدرپیِ دوستداران شعر، در این صدساله حفظ کند، همین است؛ هرچند او همیشه در محافلِ بسیار محدود «ادیبان» میتواند حضور داشته باشد ولی در تاریخ ادب و حوزههای اصلی دوستداران شعر، هرگز و هرگز.
گاهی اندیشیدهام که شاید انبوهیِ حجم شعرها و «زبان پر از عربی» و زمینهٔ سرشار از اشاراتِ تاریخی و فنّیِ شعر او سبب شده است که وی تا این حد موردِ بیمهری عامهٔ دوستداران شعر قرار گیرد، و پیشِ خود فکر کردهام که اگر برگزیدهٔ بسیار سنجیدهای از شعرهای او، فراهم آید شاید کمکی باشد به حضورِ بیشترِ او در حوزههای ادبیِ عصر، شعرهایی مانند:
برخیز شتربانا بربند کجاوه / ۵۱۱
چند کشی جورِ این سپهر کهن را / ۱
امروز که حق را پیِ مشروطه قیام است / ۸۶
تا در میان اوباش تقسیم شد وزارت / ۱۰۴
مطربِ ساوجبلاغ زاغ و کلاغ است / ۱۱۳
الحذر ای مدعیالعموم که دزدی / ۱۰۵
شنیدهام که شهی با وزیر خود میگفت / ۱۰۵
بیچاره آدمی که گرفتارِ عقل شد / ۱۲۳
روزی ز جور خصم ستمگر ظلامهای / ۱۴۳
تا زبرِ خامی ای نهالِ برومند / ۱۶۹
تا کی ای شاعر سخنپرداز / ۲۸۵
آفرین باد بر سروش الملک / ۳۲۳
کعبه آمد در نماز ای دل سوی این کعبه رو کن / ۴۲۱
از دو چشمم آب یک سو گشته جاری خون ز یک سو / ۴۴۲
هنگام بهار آمد هان ای حشراتُ الاَرض / ۵۱۶
محمدرضا شفیعی کدکنی
با چراغ و آینه، صص ۳۴۴–۳۴۳