حقیقت متن ادبی
راه ما به سوی حقیقتِ متن ادبی غالباً مستلزم بازگشت است، بازگشتی مکرر و ورودی دوباره به متن که همواره از راه زبان، ساختار و ژانر متن انجام میگیرد. با اینحال، و افزون بر این، کاوش ما از رهگذر آنچه به واسطۀ دانش اندوخته و تجربه زیستهمان، با خود به عرصه متن میآوریم نیز انجام میشود. حقیقت مؤلف یکّه، مطلق و قطعی نیست. حتی وقتی مؤلف معنای متن حقیقت قصه را به صراحت بیان میکند بهتر آن است که به هشدار «دی اچ لارنس» توجه کنیم:« هرگز به هنرمند اعتماد نکن به قصه اعتماد کن». البته این توصیه ما را به خودمان وامیگذارد تا خود مشخص کنیم حقایق متن چه میتوانند باشند به این ترتیب حقیقت متن همواره حقیقت مؤلف به آن صورتی است که خواننده تشخیص داده. نوعی مذاکره برای یافتن حقیقت که هرگز پایانی ندارد. از این رو نهایتاً حقایق مؤلفان حقایق خوانندگان هستند. این واقعیت خواننده محور و بار مسئولیتی که به همراه میآورد اجتنابناپذیر است. اما حقایق خوانندگان چه هستند؟ از نظر من، آنها حقایق زندهٔ متن هستند، همان حقایقی که متن به خاطر ما به آنها جان میبخشد، حقایقی که به روشی اصیل و به یادماندنی با زندگی ما در پیوندند به قول رابرت اسکولز، ما متون را در پرتو آنچه زیستهایم میخوانیم. از نظر من، روی دیگر سکه این است: ما در پرتو متونی که خواندهایم زندگی میکنیم متونی که برای ما اهمیت دارند بدل به آن چیزی میشوند که میتوان «متون زندگی» نامیدشان، نه صرفاً متونی که برای ما با خواندن زنده میشوند، بلکه متونی که زندگیمان را غنیتر و پیچیدهتر میکنند. ماحصلِ ارزشمندی که این متون برای ما دارند برآمده از بده بستانی است که با آنها داریم، بنابراین حقیقت متن برای ما خوانندگان وابسته به این است که از چه راههایی متن را با زندگیمان پیوند میدهیم از چه راههایی با شبکهٔ بینامتنی ،ادبیات، زندگی و زبان رویارو میشویم.
از کتاب «آدمی همان است که میخواند»
اثر رابرت دییانی | ترجمه علیظفر قهرمانینژاد