نقش ساختار متن در فهم مخاطب از معنا
معنا حاصل رویارویی متن و بافت (text and context) است. هلیدی و حسن (1985؛ 1393: 62) متن را زبانی نقشمند تعریف کردهاند که در بافت، کاری انجام میدهد. از دیدگاه آنها هرچند متن از واژهها و جملهها تشکیل شده، درواقع شامل معناهاست. متن میتواند گفتاری یا نوشتاری یا هرگونۀ دیگری باشد و از آنجا که پدیدهای معنایی است، لازم است همزمان از دو دیدگاه محصول و فرایند بررسی شود؛ محصول است؛ زیرا نوعی برونداد است و ساختمانی خاص دارد که با اصطلاحات میتوان آن را بازنمایی کرد؛ فرایند است؛ زیرا در شبکهای از ظرفیت معنایی در حرکت بوده و رخدادی تعاملی و اجتماعی است. متن بسیار وابسته به بافت و محصول محیطی است که در آن قرار دارد. به همین سبب، متنشناسی را یکی از مباحث میانرشتهای دانستهاند که با زبانشناسی، بلاغت، جامعهشناسی، روانشناسی، تاریخ و... پیوندی تنگانگ دارد و در یک متن، همۀ این عوامل دخالت دارند (علویمقدم، 1397: 179). درواقع متن مجموعهای از واقعیتهاست که در جایگاه نشانه به کار میرود. ساسانی (1389: 4) متن را آن چیزی میداند که در موقعیت زمانی و مکانی خاصی بهشکل یک واحد در فرایند ارتباط عرضه میشود که میتواند در فرایندی همزمان و هممکان و غیرهمزمان و هممکان خوانش و درک شود. گسترۀ متن متغیر است و میتواند یک واژه یا کمتر از آن، یک بند یا جمله، یک پاراگراف، یک فصل، یک کتاب و یا یک قطعه شعر باشد که براساس انتخاب خواننده یا تحلیلگر مشخص میشود و به عبارتی در قاب توجه قرار میگیرد. آن بخش قابگرفتهشده متن نامیده میشود که معنا و پیام مشخصی دارد. دو بافت جداییناپذیر کلامی و غیرکلامی، متن مدّنظر را در احاطۀ خود دارند. این دو بافت نقش مهمی در شکلگیری معنای متن ایفا میکنند.
بافت کلامی
از دیدگاه هلیدی و حسن (1393: 125 و 126)، بخشی از بافت و محیط هر متنی را متنهای پیشین و پسین تشکیل میدهد. این ویژگی ابعاد معنا را هم در بر میگیرد. در توالی یک متن، هر بخشی بافتی برای بخش دیگر است؛ مثلاً هرکدام از فصلهای یک کتاب برای فصلهای پیش و پس از خود یک بافت به شمار میرود و در سطحی بالاتر، کتاب برای همۀ آن فصلها بافت است. هر متنی برای خودش نیز یک بافت به شمار میآید. در هر بخشی پس از آغاز متن، آنچه پیشتر رخ داده است، محیطی را برای بخش بعدی فراهم میکند. متن بهوجودآمده با آن چیزی هماهنگ میشود که مخاطب از بافت موقعیتی و بافت فرهنگی در ذهن دارد.
بافت غیرکلامی
هلیدی بافت غیرکلامی را شامل دو بخش بافت موقعیت (context of situation) و بافت فرهنگی (context of culture) میداند. اصطلاح بافت موقعیت را نخستینبار مالینوفسکی (Malinowski) (1923) به کار برد و آن را محیط پیرامون متن تعریف کرد. پس از او فرث (Firth) (1935) به تکمیل نظریاتش پرداخت. هلیدی با گسترش دیدگاههای آنها بافت موقعیت را محیط بلافصلی تعریف کرد که متن در آن امکان وقوع مییابد (هلیدی و حسن، 1393: 122). هلیدی با توجه به سه فرانقش اندیشگانی، بینافردی و متنی، بافت موقعیت را شامل سه بخش دانست؛ بهطوری که هرکدام از این بخشها برانگیزانندۀ معنای متناظر با خود در لایۀ معنایی زباناند. در این چارچوب او بافت موقعیتی را همچون ساختار نشانهای تعبیر میکند که کنش اجتماعی، ساختار نقشی مشارکین در کنش و سازمان نمادین سخن را شامل میشود؛ بهطوریکه معنای اندیشگانی در چارچوب کنش اجتماعی، معنای میانفردی در حیطۀ نقشها و روابط میان مشارکین و معنای متنی از شیوۀ سازمانبندی کلام حاصل میشود. او این سه سازۀ نظام نشانهای موقعیت را بهترتیب «گسترۀ سخن» (field of discourse)، «منش سخن» (mode of discourse) و «شیوۀ سخن» (tenor of discourse) نامید (مهاجر و نبوی، 1376: 30). این سه اصطلاح، بخشهای انتزاعی بافت موقعیت را نشان میدهند:
گسترۀ سخن دربارۀ موضوع اصلی متن است و شامل یک کنش معنادار اجتماعی است که همۀ عناصر صحنۀ وقوع آن را در بر میگیرد؛ اگر این کنش زبانمحور باشد، شامل موضوع نیز میشود.
منش سخن به مشارکان در متن و به شبکهای از روابط معنیدار آنها اشاره دارد که هم شامل ویژگیهای پایدار و هم نقشهای موقعیتی و جایگاهی آنها میشود. روابط بین مشارکان یک کنش و نقشهای اجتماعی آنها در موقعیتی خاص، میتواند پایگانی یا یکسانی باشد. در جایگاه پایگانی یکی از مشارکان جایگاه بالاتری نسبتبه دیگری دارد و در جایگاه یکسانی هر دو همسطح یا همطبقهاند.
شیوۀ سخن دربارۀ چگونگی شکلگیری و سازمانبندی کلام در یک کنش متقابل اجتماعی است. در این بخش، گفتاری یا نوشتاری بودن سخن و میزان مشارکت مخاطبان (تکگویی و مکالمه) نیز اهمیت دارد (هلیدی 1978: 143‑144 به نقل از مهاجر و نبوی، 1376: 29‑32).
رابطۀ نزدیک بافت و متن موجب میشود مخاطبان به پیشبینی بپردازند و اگر مخاطبان پیشفرضهای مناسبِ برگرفته از بافت موقعیتی را با خود نداشته باشند، ممکن است کل مطلب یک متن را متوجه نشوند. افزونبر بافت موقعیت، پسزمینۀ گستردهتری هم وجود دارد که متن باید در آن تفسیر شود که آن بافت فرهنگی است. از دیدگاه سلینا کوش (1395: 108)، تحلیل متون در بافتارشان به معنای شناسایی و تحلیل فرهنگ موجود در بطن اثر است. هلیدی و متیسین (Halliday & Matthiessen, 2014: 33) معتقدند بافت فرهنگی بهراحتی شناسایی نمیشود؛ اما میتوان با بررسی بافتِ گونۀ زبانیِ درحال مطالعه، تاحدی آن را محدود کرد. براساس دیدگاه ساسانی (1389: 197) «بخشهایی از فرهنگ بهشکل ساختارها و رابطههای جاافتادۀ اجتماعی در قالب ارتباط انسان با انسان و انسان با محیط عمل میکند و در لحظۀ تفسیر متن توسط سرنخهایی ازسوی متن، بافت متنی، بافت موقعیتی و شرکتکنندگان در کنش ارتباطی بهصورت فضاهایی ذهنی فعال میشود و در روند شکلگیری معنای متن وارد میشود».