- ب ب +

تحلیل طرح­واره­ قدرت در سیاست‌­نامه و نصیحه­‌الملوک

اصطلاح طرح­واره (schema) به ساختار دانش ذهنی از پیش تعیین­شده­ای که برگرفته از باورها، تجارب روزمره و فرهنگی است­ اطلاق می­شود که انسان در آن پرورش می­یابد (یول،1387: 121). ارزش بررسی این طرح واره­ها در آن است که منجر به شکل­گیری ویژه­زبان مشترکی در متون کلاسیک می­شود و ارتباطی عمودی بین آن­ها برقرار می­کند؛ مثلاً ستایش  فرادستان در فرهنگ ایرانیان پسندیده است اما ممکن است در فرهنگ­های دیگر، توهین تلقی­ شود. بنابراین طرح­واره­ها بسیار متأثر از فرهنگ­ها هستند. از جمله معایب طرح­واره­های فرهنگی، شکل­گیری نظام­های طبقاتی و ایستا و بدون پویایی و تغییر در جابه­جایی و انتقال روابط است. گواه این مدعا غلبه­ طولانی مدّت نظام کاریزماتیک و بیان تقابلی در آثاری مثل تاریخ بیهقی، سیاست­نامه، نصیحه­الملوک، تاج، تحفه، قواعد­السلاطین... است که علی­رغم فاصله­ ‌زمانی، ویژه­زبان مشترکی دارند؛ حتی شکل و شیوه­ نگارش نویسندگان این آثار نیز شبیه هم است. به­عبارت­دیگر، سبک و موضوعات تازه در این آثار دیده ­نمی­شود و با این­که روی صحبت آنان با شاهان و اصلاح آنان است اما باز هم، منفعل عمل می­کنند و گاهی حتی تثبیت روابط قدرت را تعقیب می­نمایند.
 
قدرت سیاسی ـ مذهبی
چون آیین کشورداری ایران بر پایه­ اندیشه­ ایران­شهری بنا شده ­بود، دین و سیاست در کنار یکدیگر بودند و شاه رکن اوّل و صاحب فرّه­ ایزدی تلقی می­شد. در این نگاه کاریزماتیکی، شخصیّت دینی و سیاسی شهریار با هم ترکیب­ می­شد تا دغدغه­ اصلی کشورداری، یعنی اجرای عدالت، تحقق­ یابد (پیرا، 1378: 157).
 
یران عصر سلجوقی پر از آشوب و تاخت و تاز مغولان و غلامان ترک نژادی بود که لفظاً مسلمان می­شدند و تظاهر به دینداری می­کردند تا از خلیفه­ بغداد، جواز حکومت دریافت­ کنند. مردم نیز از ترس ستم و خون­ریزی و اعتقاد به این­ که اطاعت از شاه واجب است، سکوت می­کردند. سنّت شیعه­کشی که از دوره­ محمود غزنوی شروع شده­ بود، در این دوره شدّت یافت. ترکان سلجوقی کوشیدند تا با انتساب خود به افراسیاب در بین ایرانیان جا باز کنند اما این سیاست مؤثر واقع نشد و ناگزیر به سیاست مذهبی و تظاهر به اسلام و دینداری روی آوردند (صفا،1373: 2/67). از ­این­رو نظام­الملک و غزالی کوشیدند تا شاهان سلجوقی نومسلمان را با احکام دین اسلام آشنا کنند. در این میان، خواجه کفه­ دین را از سیاست سنگین­تر می­کند تا با این دستاویز، مذهب حنفی و شافعی را بر سایر ادیان و مذاهب ترجیح دهد. حتی گاهی توصیه می­کند که شاه با تنبیه و شکنجه به غربال­گری مذهبی بپردازد تا حنفیان و شافعیان امور کشوری را در دست گیرند: «اگر دریابی گروهی را که رافضی گویند، باید ­که همه را بکشی که ایشان کافرانند [حدیث نبوی] آخر­ زمان گروهی پدیدار آیند، ایشان را رافضی­گویند و هر ­گه که بینید ایشان را بکشید» (نظام الملک،1386: 251). غزالی در نصیحه­الملوک چندان از کینه­کشی مذهبی سخن نمی­گوید. شاید به این دلیل ­که دوره­ غزالی آرام­تر و امن­تر از زمانه­ نظام­الملک بود. به علاوه، غزالی با این ­که مثل خواجه، سنی شافعی است اما مثل او تعصب دینی ندارد؛ البته در مواردی با طرح داستان­هایی از ملوک عجم، خواهان کوتاهی دست رعیت از امور کشورداری می­شود. به اعتقاد خواجه و غزالی، شاه باید طوری کشور را اداره کند­­ که فرودستان، فرادست نشوند و از هیبت شاه هراسان باشند: «پس واجب چنان کند پادشاه را که سیاست کند و... هیبت او چنان باید که چون رعیت او را از دور ببینند، نیارند برخاستن... جور سلطان فی‌المثل چندان زیان ندارد که یک­ساله جور رعیت» (غزالی، 1389: 71). گزاره­های غزالی نیز آهنگ ایدئولوژیک دارند و او با این ­که عالمی زاهد و سیاست گریز است، شیوه­های فزونی قدرت شاهان و ضعف رعایا را نیز آموزش می­دهد.
 
قدرت اجتماعی
منظور از قدرت ­اجتماعی میزان نفوذ افرادی است که نه فرودستند و نه فرادست بلکه پل ارتباطی فرادستان و فرودستانند. این قدرت از طریق زور و ثروت حاصل نمی­شود بلکه تنها با محبوبیّت شخصیّتی تحصیل می­گردد و نمونه­ بارز آن، قدرت درویشان و صوفیه است که غلبه­ حس فرادستی صوفیه بر شاهان را بازگو می­کند و برعکس، رعیت، صاحبان حرف و زنان غیرِدرباری از حقوق و قدرت اجتماعی برخوردار نیستند.
 
قدرت جنسیّتی
اگرچه سلجوقیان به توصیه­ نظام­الملک و غزالی زنان را در امور سیاسی دخالت می­دادند و به آنان بیش از وزرا اعتماد می­کردند و حاجبه­ که بر حضور زنان سیاسی در امور کشوری دلالت دارد، نیز داشتند؛ با وجود این در ساختار سیاسی سلجوقیان غلبه با مردسالاری است و زنان به عنوان موجوداتی ناقص­عقل و حیله­گر تصویر می­شوند. آنان با طرح خصلت­های زشت زنان می­کوشند تا شاهان را در امور کشورداری به فاصله­گیری از آنان برانگیزند. نظام­الملک با نقل داستان­های آدم و حوا، سیاوش و سودابه، خسرو و شیرین و... سعی در تغییر نگاه ملکشاه نسبت به زنان دارد و در صدد است تا شاه رهنمودهای همسرش را به­ کار نبندد: «چون حاجبه یا خادمی فرمان دهد، لابد فرمان ایشان اغلب برخلاف راستی باشد... نباید که زیر­دستان شاه زبردست گردند، خاصه زنان که اهل سترند و کامل­عقل نباشند و غرض ایشان گوهر نسل است که برجای بماند...» (181). هم چنین مؤلّفان هر دو کتاب فصل­های پایانی را به توصیف شرارت­های زنان اختصاص داده­اند و این نشانه­ اهمیّت جایگاه زنان در دربار سلجوقیان است زیرا «سلجوقیان قومی بیابانگر بودند که به صورت عشیره­ای ـ قبیله­ای حکومت را اداره می­کردند و زنان نقش مهمی در تصمیمات قبیله داشتند» (امیرقاسمی،1376: 103). غزالی عنوان باب هفتم کتابش را «اندر صفت زنان و خیر و شرّ ایشان» می­گذارد و برای اثبات نقص و شرارت آنان، حکایت­های متعددی نقل می­کند. در مجموع، غزالی نظر مساعدتری نسبت به زنان دارد.