- ب ب +

ناموس

 واژهٔ «ناموس» در زبان فارسی -و عربی- تا آن‌جا که شواهد نشان می‌دهد واژه‌ای دخیل است که از یونانی فرارسیده: نوموس (νομός). 
«نوموس» در یونانی به معنای قانون، عرف، دستورات قانونی، و البته به معنای نوعی ساز موسیقی نیز است‌ [~ همان سازِ «قانون»؟]. ردپای استفاده از این واژه در زبان عربی را حتی به قولی از پیامبر اسلام نیز رسانده‌اند که در پی نزول وحی بر ایشان فرمود: «فقال هذا الناموس الذی انزل علی موسی‌ بن عمران (تاریخ محمد بن جریر طبری). در زبان فارسی کهن نیز از روزگار «اسدی توسی» تا «حافظ» ردپای کاربرد آن را گرفته‌اند. نکتهٔ مهم دربارهٔ رواج این واژه در فارسی کهن تعدد معانی کثیر آن است و مهم‌تر «تعارض معنایی» کاربرد این واژه در معانی کاملاً ضد هم است که می‌تواند خبر از نکته‌ای مهم بدهد!
خوشه‌های معنایی «ناموس» در فارسی کهن به روایت «لغت‌نامهٔ دهخدا» از این قرارند:
 
۱. احکام الهی، شریعت، قانون، قاعده، وحی.
۲. صاحب راز، رازدار، صاحب سرّ خیر، راز.
۳. خانهٔ راهب، خواب‌گاه شیر، خانهٔ صیاد، دام صیاد.
۴. مرد دانا و ماهر در کار، حاذق.
۵. مرد سخن‌چین، کذّاب، مکر و حیلهٔ نهانی، خدعه، خداع، تزویر و فریب، ریا، سالوس.
۶. سیاست، تدبیر، پلتیک، مصلحت.
۷. بانگ، صدا، آواز، آوازه، غوغا.
۸. ادعا، عُجب، خودپسندی، نخوت، خودستایی.
۹. آبرو، حرمت، عِرض، نیکنامی، قدر، سرافرازی، اعتبار.
۱۰. فضیحت، بدنامی، رسوایی، شرم.
۱۱. و در نهایت پردگیان و نازنینان، زوجه و زنان متعلق به یک مرد مثل خواهر، مادر، دختر و ... . حتی در لغت عامیانهٔ عرب پارچه‌ای را که بر سر اهل حرم می‌افکنده‌اند «ناموسیه» می‌گفته‌اند که شاید همان کِلّه باشد.
 
چنان‌که دیده می‌شود «ناموس» در جمع‌‌بندی نهایی جامع دو معنی متضاد است: قانون/ریا، قاعده/سیاست و پلتیک، آوازه/ادعا و عُجب، آبرو/رسوایی، نیکنامی/بدنامی، تدبیر/مکر، مرد/زن! 
 
این‌که چرا واژهٔ «نوموس» یونانی با دخیل شدن در زبان فارسی و تبدیل شدن به «ناموس» چنین بار معنایی متکثر و متضادی به خود می‌گیرد و بالاتر از همه دو معنای قانون و فریب را همزمان در خود می‌پروراند می‌تواند نکته‌ای درنگ‌برانگیز در فهم ایرانیان از چیستی «قانون» به ما بگوید! آیا سخنی شتاب‌زده خواهد بود اگر بگوییم ایرانیان قانون را اساساً امری می‌پنداشته‌اند برخاسته از نوعی حیله و نیرنگ؟! و آیا اعتراضات اخیر که قانون‌خواهی و زن دوباره در آن با هم توأمان شده‌اند را می‌توان مصداق نوعی تجدید نظر اساسی در این باور دیرسال دانست: قانون به‌مثابهٔ امر واجب‌الاعتنا، حاضر، جدی، شوخی‌برندار همچون زن!
 
غلامرضا اصفهانی