- ب ب +

ای که مشتاق منزلی مشتاب

روزی به غرور جوانی سخت رانده بودم و شبانگاه به پای گریوه‌ای سست مانده.
 
پیرمردی ضعیف از پس کاروان همی‌آمد و گفت: چه نشینی که نه جای خفتن است؟
 
گفتم: چون روم که نه پای رفتن است؟!
 
گفت: این نشنیدی که صاحبدلان گفته‌اند: رفتن و نشستن به که دویدن و گسستن.
 
ای که مشتاق منزلی مشتاب
پند من کار بند و صبر آموز
 
اسب تازی دو تگ رود به شتاب
و اشتر آهسته می‌رود شب و روز
 
سعدی » گلستان