زبان شعر و زبان شاعر
پنداشت بر آن است که زبان شعر را شاعر ایجاد میکند و زبان شاعر از مؤلفههای شعر تشکیل میشود. بدون فهم کردن شاعردر عینیتها زبان شعر ایجاد نمیشود و بدون حضور ذهنیتهای زبانی شعر هم، شاعر فاقد زبان است. شعر با مفهومزایی و مفهومزُدایی در درون خود است که به یک زبان مستقل دست مییابد و در زبان شعر ما با انواع مجاز مانند: استعاره، تشخیص، کنایه، نماد، تمثیل، پارادوکس، بزرگنمایی و کوچکنمایی سروکار داریم؛ به شیوهای که منظورها در شعر به سمت مقصودهایی از انواع مجاز در تکاپو و حرکت است. مثلا وقتی شاعر به ذکر یک جزء برای اراده کردن یک کل میپردازد یا به ذکر ظرف به جای مظروف یا علت به جای معلوم نگاه دارد، درواقع این کنایه نُمادیها، مقصودی جز ایجاد زبان شعر نیست. همیشه جزءنگری و پردازش به جزئیات یک موضوع نشان از معرفی کل آن موضوع است و در چنین حالاتی است که زبان شعر شکل میگیرد. حضور تصویرimage، استعارهnetaphor ، نماد symbol از دیگر ایجابهایی است که شعر را ایجاد میکند. معمولا تصویر به معنی همان چیزی است که هست؛ یعنی شاعر همان چیزی را به نمایش میگذارد که عینیت دارد و در این عینیت هم زبانی نهفته است که شاعر این زبان را برساختهای هنری بنا مینهد. نماد به چیزی گفته میشود که هست؛ به اضافه چیزی بیشتر و معمولا نماد در شعر به جوش و خروش در زبان شعر کمکی بایسته است و استعاره چیزی است غیر از آنچه که هست. یعنی شاعر چیزی را در شعر عنوان میکند که در واقع منظور چیزهای دیگری را به تصویر کشیدن است. نوعی برخلاف حقیقت و واقعیت سخن گفتن است؛ یا برخلاف آن ایده و منظور اصلی سخن راندن. و این استعارهمندی میتواند در یک سطر در شعر یا یک کلمه در شعر رخ دهد. برکندن مفهوم یک کلمه و جایگزین کردن مفهومی دیگر با رویکردی دیگر را با حفظ شکل و ظاهر کلمه استعاره میگویند. استعارهمندی در شعر نوعی هول و ولا و گُفتوگومندی متضاد در شعر است که مفهوم شعر را به سمت و سیاقی دیگر از مفاهیم سوق میدهد و زبانیت شعر را تقویت و تربیت میکند. یعنی شاعر به نوعی آلترناتیو درشعر دست مییابد که این جایگزینی میتواند کارآمد جلوه نماید؛ مانند واژه رُز در این شعر از اُریلی: «رُز قرمز نجواگرِ هوس است/ رُزِ سفید از عشق تنفُس میکند/ آه رُز قرمز یک شاهین است/ و رُز سفید یک کبوتر.» در سایر انواع مجاز مانند پارادوکس، بزرگنمایی overstatement، کوچکنمایی understate و آیرونی irony نیز شاهد پوستاندازی معنا و مفهوم و زبانیت در شعر به شیوه مبرهن و کارآمد هستیم؛ به گونهای که اغراق در شعر و کمگویی و کتمان حقیقتها در شعر، خود از عوامل و کاربستهایی است که شعر را با زبانمندی خاصی مواجه میکند. وقتی شاعر تعمدا دست به کتمان حقایق درشعر میزند، بهدنبال نوآوری در زبان شعر است و هر تغییر روشی که در شعر توسط شاعر؛ چه در فرم و چه در محتوا نضج میگیرد، به منزله تغییر زبان است. شاعر در اغراقگراییهای خویش، گاهی معانی کوچک را بزرگ جلوه میدهد و گاهی هم معانی بزرگ را کوچک به تصویر میکشد و در هر دو شرایط، این بازیهای زبانی توأم با مفاهیمی کارآمد در تغییر زبان شعر در شمایلی تازهتر در جوشوخروشاند. بافت معنایی آیرونی این است که نویسنده یا شاعر به واسطه آن معنایی مغایر با بیان ظاهری در نظر دارد. این وارونهگویی که معنایی متفاوت با بیان ظاهری را در شعر تصویر میکند، ازجمله مقولاتی است که در زبان شعر مؤثر افتاده است. یعنی شاعر یک مفهوم را در قالب، با تازگیهای معنایی دیگر به دایره تصویر میکشد. آیرونی نوعی خلاف منظور اصلی را گفتن هم هست؛ یعنی شاعر به جای اینکه منظور اصلی خود را در شعر نمایان سازد، منظوری دیگر را با مفهومی ژرفتر و پویا و گویاتر را در قالبی هنرمندانهتر برای مخاطب تصویر میکند. شاعر به جای زبان انسان، زبان طبیعت را جایگزین میکند و با زبان طبیعت، زبانی انسانی را میآفریند که این زبان با انسان به مُراوده میپردازد و این رندانگی در زبان، تنها کار شاعر است. دیالوگ شاعر با طبیعت و همنوع و جنس خود و سایر موالید هستی، منجر به تولید نوعی چندصدایی میشود که پشتبند این صداها، زبانی شاعرانه حضور دارد. شاعر وقتی از مرداد عمر خویش میگوید یا دستان لحظهها، درواقع از زبان کلماتی سخن میگوید که به شخصیتی انسانی مبدل شدهاند. عمر انسان بر اساس فراز و فرودهای زندگی میتواند در حالتهای مختلفی و بر بنیاد تجارب شخصی-اجتماعی، خود را در صحنه اجتماع به نمایش بگذارد و بستگی به رویکرد شاعر و تجاربی دارد که در بافت اجتماع و ساخت طبیعت تجربه کرده است.
عابدین پاپی