پسگفتار در طراحی دانشگاه
آخرین یادداشت دکتر رضا منصوری در کتاب در دست چاپ، با عنوان مبانی علم و طراحی مفهومی دانشگاه، مجموعه ایران من ۶، نشر دیبایه.
در بخش ۶-۷ نوشتم که بنیان دانشگاه در نیاز جامعه- نیاز شناختی به معنی نیاز به دانستن- و چگونگی رفع آن است. این نیاز بالنده است، پس دانشگاه باید نهادی باشد بالنده. دانشگاه ذات ندارد، دانشگاه ماهیت ندارد، همانگونه صنعت نه ذات دارد نه ماهیت، و همانگونه که کارخانه نه ذات دارد نه ماهیت. دانشگاه، این نهاد برامده از یک نیاز جامعهء انسانی، کمترین ارتباط را دارد با تصورِ انتزاعیِ منسوخِ فیلسوف که به تاریخ پیوستهاست. ماهیتِ بالندگی حکم میکند که گفتمانِ پیرامون آن نیز پیوسته به نتیجهای برای تأثیر بر روالهال درونی این نهاد بینجامد. پس دانشگاه را میشود طراحی مفهومی کرد، و در این طراحیْ بالندگیِ مفهومی و اجراییْ بخش جدایی ناپذیر از آن است، بدون اینکه مبنای بنیادی دانشگاه، یعنی رفع نیاز شناختی جامعه، لازم باشد تغییر کند. از این رو، دانشگاه فلسفه ندارد ( فلسفه دانشگاه، به کوشش رضا ماحوزی، مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی، تهران، ۱۳۹۷.)، اما میتواند رشتهء فلسفه داشته باشد، نه اینکه فلسفه «سلطان آن» باشد! پیرامون تأسیس آن یا برنامهریزی برای آن میشود تأمل کرد، همانگونه که برای هر نهاد مدنی دیگر تأمل لازم است، نه فلسفیدن!
در طراحی مفهومی دانشگاه آنچه بیش از هر چیز ضرورت دارد تأمل در نیاز جامعه به دانشگاه است. این نیاز باید به نوعی بیان شود و رفع آن بهنوعی تحقق یابد که جامعه مشتاق شود برای این نهاد هزینه کند. کلیشهء کشف حقیقتْ در این جهانِ پیشرو به مفهومی دیگر تبدیل شده و آن اینکه دانشگاه باید به دنبال شناخت و بهدنبال رفع نیاز شناختی جامعههای انسانی باشد؛ رفع نیاز شناختی مترادف با کلیشهء کشف حقیقت نیست. در این تحول، فلسفه و فیلسوف کمک چندانی نکرده و در درنگش مانده! نمیتوانم تصور کنم فیلسوف بتواند پیرامون دانشگاه گزارهای کارا بیان کند مگر فیلسوفی که در یکی از زمینههای علوم پیشینهای پژوهشی داشته باشد. این گزاره به این معنی نیست که متخصصان در رشتههای دیگر برای صحبت پیرامون نهاد دانشگاه ارجح باشند بلکه پیشنیاز آنرا دارند. اینکه در فارسی ترکیبی بهصورت «فلسفه دانشگاه» بهکار رفته حکایت از همین بیگانه بودن ما از درک نهاد دانشگاه در دنیای کنونی دارد.
زبان فارسیِ در حال رشد ما، و نیز سطح درک ما در ایران از مفاهیم مدرن، باعث شده ترکیبهایی ساخته شود که در استاندارد مفهومها در دنیای مدرن بیمعنی است. «تولید علم»، و اشتیاق فراوان ما در بهکاربردن این ترکیب، یکی از این موردها است که بیمعنی بودن آن را ذهن ایرانی درنمییابد! شاید هم ذهن ایرانی به آن معنایی میدهد که خلافآمد استانداردهای زبان مدرن فارسی است: تَوسُّعی بیجا به مفهوم علم در قوارهء .science همین زبانِ فارسی تاکنون اجازه نداده مثلا «تولید صنعت» ساخته شود؛ گرچه «تولیدات صنعتی» داریم. به همین قیاس هم «تولیدات علمی» و بهویژه تولیدات مکتوب علمی داریم مطابق با چارچوب معیارهای جهانی برای مفهومها. حالا، با دیدن کتاب «فلسفه دانشگاه» از خود میپرسم این دیگر چه ابداعی است؟ ترکیبْ شیک است اما به چه معنی؟ مگر ما «فلسفهء صنعت» داریم؟ مگر ما «فلسفهء کارخانه» داریم؟ مگر آنکه خواسته باشیم شعر بسراییم هنگامی که وانمود میکنیم کتابی تحلیلی پیرامون مفهوم دانشگاه مینویسیم. تفاوت شعر با نوشتار علمی کجا است؟ باید کوشید کیفیت گفتمان علم هرچه بیشتر رشد کند، از سطح محلی به جهانی ارتقاء یابد، نه اینکه بهقیاس گفتمان سیاسی سقوط کند، بهویژه هنگامیکه قرار است در باب دانشگاه بهعنوان نهاد نمایندهء علم تأمل شود.
پس در طراحی دانشگاه نمیفلسفیم بلکه به نیاز اکنون و آیندهء جامعه فکر میکنیم، به اینکه چگونه و به بهترین وجه توان یافتن راحل برای رفع نیازهای شناختی جامعه فراهم بکنیم. این تأمل یکباره نیست بلکه پیوسته است و باید متناسب با تحولات اجتماعی ببالد. برای این منظور، اعتقاد به خلاقیت انسان، اعتقاد به توانایی انسان برای خلاقیتی خداگونه، و اعتقاد به عاشق بودن دانشگران و پژوهشگران به خلاقیت و یافتن راحل و شکوفایی خلاقیت جوانان، باید اساس برنامهریزی باشد. پس در هر سیاستگذاری برای علم و دانشگاه به دو عنصر محوری توجه کنیم: عشق مطلق و علم مطلق، آنگونه که در بخش ۶ توضیح دادم، تا دانشگاه بتواند هم نیاز شناختی جامعه را به وجهی بهینه پاسخ دهد و هم جامعه برای آرامش و رفاه مردمش ببالد.
در این معنی، دانشگاه، بدون پسوند اسلامی، اسلامیترین نهادی است که تاکنون ابداع شده چون عشق مطلق خداگونه و علم مطلق را مبنای آن قرارداده. نکند پسوند اسلامی این ویژگی خداگونگی در اعتقادات ما را به دفع خلاقیت و مذموم بودن بدعت فروبکاهد! خلاقیت و بدعت همیوغ هماند و جداناپذیر. اعتقاد مذهبی، بهتجربه دیدهایم، به سرعت فروکاسته میشود به برجسته کردن هدف به سمت بهشتروی و منع خلاقیت؛ جایی هم که کنشورزی در اعتقاد دیده شده صرفا پیامدی انفعالی است، یعنی پاسخ به کنش دیگران: یکی ابرار است و دیگری اخیار: دو راه انفعالی رسیدن به خدا آن گونه که در یادداشتهای این بخش بهتفصیل توضیح دادم. اگر دشمن ناموجود باشد، به عبارت دیگر اگر کنش خلاق جامعههای دیگر نباشد، آنچه میماند هدفِ بهشتروی است که انفعال مطلق است در مقابل عشق مطلق به انسانیت و طبیعت که راه شطار است؛ یعنی آن قرائت دیگر از اعتقاد مذهبی که همانا شکوفندگی و بالندگی انسان و جامعهء انسانی به سمت خداگونگی است. پس در طراحی دانشگاه نگذاریم هدف عشق مطلق همراه با علم مطلق و خرد فعال جای خود را به انفعال، و به خرد نقّال بدهد. شطار باشیم و خلاق و بالنده، نه ابرار و نه اخیار و منفعل!
* آخرین یادداشت در کتابم مبانی علم و طراحی مفهومی دانشگاه، مجموعه ایران من ۶، نشر دیبایه، در دست چاپ.